بالاخره شبهای روشن فرزاد موتمن رو دانلود کردم ببینم.

استرس و فشاری که امروز تحمل کردم ورای تواناییم بود.

یه خواب دهشتناک دیدم.خواب دیدم رفتیم ویلای توی روستای آقاجون.مهرسا تازه دنیا اومده.هیشکی جز من و مامان و مهرسا نیست و پسرعمه ی بابا بیخبر میاد و مامان رو اذیت میکنه.من تلاش میکنم بیرونش کنم و به بقیه رفتارشو بگم ولی هیچ کس حرفامونو باور نمیکنه.چندمین باریه که تو خوابم میبینم مامان مریضه و توانایی دفاع از خودش رو نداره و یکی از آشناها داره اذیتش میکنه.

بابا هر موقع میبینه مستاصل شدم رفتارشو باهام تغییر میده و هرچقدر هم من اشتباه کنم یا عصبانی باشم باهام برخوردی نمیکنه ولی فقط یه ساعت بعد که از اون حالت خارج شم دوباره سرکوفتا و تیکه هاش شروع میشه

از سری ترسهای این روزها

اولین تلاش ها برای نوشتن

اولین روز خرداد که قرار بود پرحادثه باشه

مامان ,رو ,ولی ,کنم ,رفتارشو ,یه ,و مامان ,هر موقع ,موقع میبینه ,بابا هر ,میبینه مستاصل

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دنیای بورس آرامم کن:) باربری سرو آسمان بانک اطلاعات مشاغل وبلاگ شورای دانش آموزی مدرسه ی دهخدا پاورپوینت تغذیه ورزشی شاهنامه صوتی حفاظ رودیواری خمیردندان